+بچه

+بچه

...بگذارعشق فقط خواصیت توباشه

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 169
بازدید کل : 37180
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1


|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

پسر عموم خيلي خوشگل بود خيلي هم خوش سر و زبون هميشه كاراشو دنبال مي كردم اونم ميديد من توجه ميكنم بيشتر خودشو لوس ميكرد .از 10 سالگي دوسش داشتم ولي هيچ وقت به زبون نياوردم اونم مغرور بود هيچي نميگفت فقط ميدونستم هميشه مراقب و نگرانمه.اگه به كسي از فاميل روي خوش نشون ميدادم اون ماهها با من قهر بود و با من حرف نميزد.خيلي حسود بود.منم وقتي فهميدم ملاحظه شو ميكردم. قبل از اينكه بره خدمت به من گفت فقط بگم آره يا نه منم هيچي نگفتم اونم ديگه نيومد خونمون تا يه سال. تولد سال بعدش با بدبختي زنگ زدم پادگان و بهش تبريك گفتم اين شكست غرور من باعث شد عشقمون حفظ بشه از اون به بعد باهم بهتر شديم يه روز افتادم پام شكست تو اون چند ماه اون از بس غصه خورده بود كه هر كي ميديدش ميگفت هميشه بغض داره از طرفي هم نميتونست زياد بياد خونمون داداشم شك كرده بود ولي دوبار اومد پيشم به اندازه چند ماه خوب شدنم جلو افتاد چون به اون قول دادم كه دفعه بعد خودم درو براش باز كنم اين اتفاقم افتاد و خيلي زود خوب شدم كه حتي دكترمم تعجب كرده بود و خيلي خوشحال بود سال دوم دانشگاه بودم يه بار اومد خواستگاري ولي مامانم قبول نميكرد و ازدواج فاميلي رو هم دوست نداشت سال بعد بازم اومد ولي ديگه بيخيال نشد از بس غصه خورده بود خيلي لاغر شده بود منم از اون بدتر از ظاهر ما همه ميفهميدن كه چه خبره كه آخرش دل مامانم به رحم اومد ولي با اكراه قبول كرد رفتيم آزمايش بديم آزمايشامون بهم نخورد بعد از 12 سال سختي اين بدترين اتفاق عمرم بود .خواستيم بيخيال شيم ولي داشتيم از دست ميرفتيم آخرش تصميم گرفتيم كه بچه نياوردن خيلي بهتره از افسردگي و ازدواج نكردنه .الان دو سالي هست ازدواج كرديم ولي فقط خونواده من ميدونن كه ما بچه دار نميشيم.زندگيمون عاليه پر از عشق كودكانه و قشنگ شوهرم بي نظيره و هر روزمون بهتر از روز قبل بوده خداروشكر. اگه يه عشق پاك پيدا كرديد هر غرامتي شده بديد ولي از دستشم نديد.الان ما خوشبخت ترين آدماي دنياييم...



نظرات شما عزیزان:

داداش سعید
ساعت16:31---16 مهر 1391
سلام احمد جون

از جمله زیر عنوانت خیلی خوشم میاد
سلام داداشی؛منم همین طور


داریوش
ساعت12:32---15 مهر 1391
باشه بهش میگم

ziba
ساعت7:59---15 مهر 1391
baz khube shohare bade y modat havase bache nakarde o talaqesh nadade
akhe aksare marda haminkaro mikonan
yek adamaye bi ehsasian
albate b joz ahamad aqa

merc sarzadi


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: حسین مختاری تاريخ: پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to bache-mosbat.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com